قوانین را زیر پا بگذار. با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس. هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن. مهم نیست زندگی چقدر عجیب است. زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود. نوشته شده در دوشنبه پنجم مهر ۱۳۸۹ساعت توسط هدى. خيلي از وقت ها توي زندگي آدم هست كه دلگير خيلي خيلي دلگير. گاهي از همه چيز خسته ميشي از درس از خودت از زندگي و تمام افكارت جمع ميشن و دست به دست هم به يك نقطه ميرسن. يا بهت لبخند ميزنه يا در آغوشت ميكشه.

هر طرف میسوزد این آتش. من به هر سو میدوم گریان. در لهیب آتش پر دود. نقشهایی را که من بستم به خون دل. بر سر و چشم در و دیوار. غنچههایی را که پروردم به دشواری. دشمنانام موذیانه خندههای فتحشان بر لب.

وقتی دلت تنگ است و لبانت پر از سکوت. وقتی هیچ اشتیاقی درون حوضچه چشمانت نیست. وقتی سبوس زندگانیت در باد گم میشود. وقتی لهجه شیوایی هزاران به گوشت نمی رسد. وقتی تنت از دست حرفها سرد است. درهای آسمان که بسته نیست. دستانت را بسوی رنگین کمان ها بلند کن. چون همیشه یکی هست که تو را از پس ابرهای تیره و شاید زلال.