Publié le 9 Août 2015 par Valérie dans. Publié le 9 Août 2015 par Valérie dans.

در رویای کسی گم شوی. که فکر تو حتی در خوابش هم نمیگنجد. از این بی تاب ماندنها. از این رنگین کمان سرد آدمها. و از این مرگ باورها و رویاها. یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۳ توسط aziz. سال ها هست که از دیده ی من رفتی و . گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت. سالها هست که از دیدهی من رفتی و لیک. دلم از مهر تو آکنده هنوز. دست ایام ورقها زده است. زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست. همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز.

بانو نوشت های عاشقانه ام. همین الان خوابت را دیدم و مضطرب بلند شدم. این نیمه های شب لعنتی با بغضهای همیشگی امانم را بریده. کاش برسد آن دم که ثانیه ای از من دور نباشی.

من متولد این ماه دوست داشتنی ام متولد همین هفت مقدس همین. و الان وارد میشم به سن بیست و. خودمو که نگاه میکنم به خودم که بر میگردم خیلی شبیه نیستم به سن واقعیم. البته هیوا دیروز بهم تبریک گفته بود! صدیقه دوستم و چشم آبی و الان هم دکتر . میدونم دست کم تا خود فردا نزدیک کلی آدم بهم تبریک میگن. نمیدونم خوشحالم یا ناراحت یه حس خاصی که نمتونم وصفش کنم.