نمیدانم چه نسبتی با اشک داری که تا نامت برزبانم جاری میشود. وتا یادت درقلبم شکل میگیرد اشک از خانه چشمانم سرک میکشد. و تا نگاهت را به ذهنم می آورم قلبم نا خداگاه تپیدن را آغاز میکند. در گوشه تنهاییم خاطراتم را مرور میکنم. خاطرات تلخ وشیرین را بودن ونبودنت و لحظه های تنهایی و انتظار را. و اکنون می فهمم که عشق چه ها میکند با من. و تو میدانی که این خاطرات اشک من است که از گونه هایم جاری میشود. آه ای خدای من ای خدای من. این لحظه چقدر دوست داشتنی و غمگینانه است.

Lazy, lazy day und MAHALO. Heute fahren wir mal nicht mit dem Auto los, wir schnappen uns unsere Beach Chairs und gehen einmal über die Straße an den Kamaole Beach. Der Pool ist zwar nicht so groß, aber erfrischend.

Writing tips, word play, games, examples of written work- good and not so good, genre pointers, answers to questions. Monday, July 13, 2015. Inside the house of her childhood, her father was dying. Ella felt the sun-warmed car beneath her. But the next day when her mothe.