گفتار اندر زادن منوچهر از مادر.

هرگاه ريچارد كاري پاي در ميدان شهر ميگذاشت. از سر تا نوك پا. مردم هيجانزده ميشدند و قلبشان به تپش ميافتاد. و هنگام قدم زدن چونان ستارهاي ميدرخشيد. ثروتمند بود - بله ثروتمندتر از يك شاه. و به شكلي قابل تحسين تحصيلكرده - در هر رشتهاي. اي كاش جاي او بوديم. هر روز ما كار ميكرديم و منتظر طلوع دوباره خورشيد بوديم. در حسرت ذرهاي گوشت و تكهاي نان لعنتي. از بنفشه و خاطرات ظلمت.

پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390. 1عوض شده ام و دوست دارم یک آدم دیگه باشم. 2هرکس باید مسائل و مشکلات خودشو خودش حل کنه. شاید تا کوچیکیم بزرگترا راهمونو هموار کنن ولی یکم که بزرگ میشیم خودمون به تنهایی باید جلوی مشکلات بایستیم و مسائلمونو حل کنیم. 3 اگر تا روزی که زنده ام کسی را گاز نگیرم خیلی خوب زندگی کرده ام. 4باید به خودم متکی باشم.

Friday, 2 September 2011. چهارشنبه 31 اوت 2011 - 09 شهریور 1390. به گفته انجمن آداپ در جریان رویارویی پلیس و معترضان به خشک شدن دریاچه ارومیه سه نفر کشته شدند.

هرکس هر شب با ترانه ای به خواب میرود. این ترانه را یا برایش میخوانند و یا خودش برای خودش میخواند. فندکمان را بعد از روش کردن سیگار خودمان زیر سیگارش گرفتیم. در این فاصله دست لاکردارش به طرف جیبش رفت که فندکش را یا نمیدانیم به قول خارجیهای بی ادب فاکن کبریتش را در بیاورد. در چشمهایش پرسشی از اینکه چرا اول سیگار او را روشن نکرده ای. بی درنگی در کنایهای که چونان جام شوکران در یک سیگار نهفته است. این نهایت آرامش و آن نهایت جاننثاری. و یا بالعکس این نهایت جاننثاری و آن نهایت آرامش.

این وبلاگ متعلق به کسانی است که عاشق اسب هستند. نقد فیلم اسب جنگی به سبک دختر سوارکار. در کل باید بگم فیلم قشنگی بود ولی برای ما که حد اقل ادعا مون می شه از اسب یه چیزی سرمون می شه یکم بعضی صحنه ها هضمش دشوار بود. یه صحنه دیگشم خیلی دوس داشتم همونی که خصوصیات ظاهری اسب رو میگه بعدش اول که اسبه دست.

دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387. یکی بود یکی نبود . دریکی از جنگل های بزرگ جهان. جغدی دانا زندگی می کرد. هرکس که جواب سوالهای خود را نمی دانست می آمد و ازجغد دانا جواب سوال خود را می پرسید. همه ی موجودات جنگل دوروبر او جمع شده اند . دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387.