با ترس و چشای گشاد به ضارب نگاه کرد. ضارب پسرعموش عباس بود! که با لباس کار و دستای روغنی تعقیبش کرده بود. بابام دست رو من بلند نمی کنه. اینو از من داشته باش. خوب آخه الاغ جان داره به پایان نامه ام کمک می کنه.

بعضی وقتا دلم تنگ میشه برای محیط کوچک و جمع و جور این وبلاگ. وقتی مقایسه میکنم با فیس بوک و امکانات پیچیده و عجیب و بعضا ترسناکی که داره. یه زمانی با تمام اشتیاق توی این وبلاگ مطلب مینوشتم و بعد منتظر میموندم تا بقیه دوستام بیان بخونن و بعضی از اونا هم البته نظر بدن. لامصب توی فیس بوک یه عکس لایک میکنی کل دنیا خبردار میشه! آبرو نمیزاره واسه آدم. اینجا چقدر خوبه! با ایمیل ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.

چیزی نزدم دارم اینا رو می نویسم نزدیکه عید خوشحالم همین جوریم می مونم می خوام یه جوری بگم انگار داریم چت می کنیم داریم تکست می دیم به هم. یه چی این وسط بگم که با اینکه یه آدم لشیم ولی به نظرم دوست داشتنو حرف زدن از دوست داشتن اصن بچه بازی نیست شاید تو هم قبولش داری ولی من از ته دلم گفتم. اینا رو نگفتم که یعنی عوضی باشی نه, پای کسی که دوست داره دوسش داری بمون , من هنوز سره این قسمت قضیه ناراحتم از خودم. می کشیم با دماغا بالا.

فرستادهشده در دست نوشتههای ادبی. فرستادهشده در دست نوشتههای ادبی. خاطرات نقره ایام را با تو شریک میشوم ای دوست که جز تو دلیلی برای گاز زدن سیب نداشتم. فرستادهشده در دست نوشتههای ادبی. پس از دو سال توانستن شد رقعهی دخول این وبلاگ حسنه را ریکآوری کندشم. یکی نمیشود که نمیشود! .

22 فوریه 2013 بدست hesam67. عطری پیچیده که حتی لحظه ایی خاطره ها رو از برابرم محو نمی کند. لب های پر حرکت و نوا کیتارو.

شاید برای شما هم جالب باشد. یا هر چیز دیگری که خودتان دوست دارید! پیاز درشتی را خورد کنید. هم بزنید تا کمی مخلوط شود.