Eu não conseguia dormir por causa de tantas brigas. Acordava logo cedo com discussões. Decidi que não iria mais falar. Mas eu ouvi os meus pais falando que a minha tia era interesseira e vivia pensando em dinheiro. Aprendi que era errado ser assim, mesmo sem entender direito os motivos. Não seria isso que me faria falar. Ao bater o sinal, a fome e a vontade de ir para casa foram mais .

هر کجا بروی خواهم آمد. بر کلبه ات خواهم تابید. تا خاطره ای زاده شود. ازين خانه خواهم رفت . توکل یعنی اجازه دادن به خداوند. که خودش تصمیم بگیرد! تو فقط بخواه و آرزو کن. ایمان داشته باش که رویاهایت. هم چون بارانی در حال فرو ریختنند. پیشاپیش شاد باش و شکر گذار. خداوند نه به قدر رویاها.

تمام פֿستگی هایت را یڪ جا میפֿرم. بیآ بآز ه م خوבمآט رآ بہ ن ف همے. ڪ شیב ט م تنف ر. ت و ن یست ے.

با هیچ م زه اے. ع و ض نمے ک نم. اما م ت ع جبم از شیرینی ل بانت د ر ایט نمک زار . فقط آن دایره ی چشمان تو. اگر تو برای مט نیستے. ش ك نكט ! تاريخ 26 Aug 2013.

تمام ناتمام من با تو تمام میشود. دیگه حرفی برای گفتن فعلا ندارم و قصد نوشتن هم ندارم . همه تون رو دست دارم و دلم براتون تنگ میشه. به امید روزی که در هوای صلح و آزادی تنفس کنیم. دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود. تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود. عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت. فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود. دلم می خواد من باشم و تو و عشق. من باشم و تو و شور. من باشم و تو و قصه دلبستگی هامان. من باشم و تو و .