Ces deux personnages sont les premiers. Je ne vire personne, au contraire. Il peut y avoir des invasions, peu importe.

خودمم چیز زیادی در مورد خودم نمیدونم.

دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393. دلم میخواهد فانوسم را بردارم و در کوچه های قدیمی قدم بزنم همان کوچه هایی که نور مهتاب دارند و بوی کاه گل. همان کوچه هایی که از پنجره هایشان صدای خوشبختی به مشام می رسد. همان کوچه هایی که پشت در هایش سفره ها بی دعوت مهمان می پذیرند. دلم مردم ساده ای میخواهد که بزرگترین خطای عاشقانه یشان بوسیدن یواشکی گونه های گل انداخته دخترک همسایه بود. دلم سادگی میخواهد دلم صداقت میخواهد. دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393. اولین بار بود که گوشی در دستم بود اما هیچ بهانه ای نداشتم.

Expressions We Will Eventually Be Fired For. Episode 7 Adam and Steve. The connection between gay happiness and straight sadness is explained. Keith explains why dentists and gynecologists will not kiss you and explores his genetic gift to practice medicine and manage convenience stores.

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم. شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم. در عشق که او جان و دل و دیدۀ ماست. جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم . اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی. غم را با هزار بدبختی خوابانده ام . آدمها شما را به خدا. عاشق همان شوید که هست. نه عاشق بتی که قرار است از او بسازید .