رها از تهی بودن روزها. زنان با گرگها می دوند- قسمت پانزدهم. روزي روزگاري در پايين جاده اي مردي آسيابان به همراه همسر و دخترش زندگي مي كرد. آسيابان چيز زيادي نداشت جز همان سنگ آسياب واقع در انبار و يك درخت سيب پر شكوفه در پشت آن. زنان با گرگها می دوند- قسمت چهاردهم. زنان با گرگها می دوند- قسمت سیزدهم. زني كشته و در گور شده.

هم سفر لحظه هایم باش در این کوره راه تردید. چه شبهایی که من بیدار بودم. وتو در خواب نازت غرق بودی. من و آن مغرب چشمان مستت-. و تو در جاده های شرق بودی. من و شوق وصال تو ولی تو-. اسیر اشتراک و فرق بودی. برایت شمع و اشک بی امانش-. چراغ قلب من را برق بودی. برایم خرمن یاس و اقاقی -. و تو گفتی برایم مرق 1 بودی. من آن باران ابر پاره پاره -. و تو برهان رعد و برق بودی. به سیلاب سرشکم آه افسوس -. شناگر بودی اما غرق بودی. سحرگه بودومن بی خواب بی خواب. 1- مرق نوعی خار بیابان است.

You know what I felt? I felt you need someone to hug you from behind,. In a way her breasts touch your back,. And her arms cover your arms,. And you tie them tight on your chest. I would do that for you,. And you might feel my body as hot as my hands. قبل از اینکه به خواب بروم 2014. چون برف شده به آب.

نیگاکون این پسره دوباره پیداش شد. همین پ یروز این جا بودا. می شود کم کرد نمی شود ترک کرد. می شه کمش کرد ولی ترک هرگز.