سردیم را بگذار به پای گرمیت با دیگران. بالاخره این بلاگفا درست شد. وقتی بغض میکنم دلم میخواد. خدا از آسمون بیاد زمین اشکامو پاک کنه. همیشه کتآنﮯ مﮯ پوشم روی چمن هآ غلت میزنم. عشوه ریختن رآ خوب یادم نداده اند. وقتﮯ از کنارم رد میشوﮮ بوﮮ ادکلنم مستت نمیکند. رژ لب و ریملم نیستم. لآک نآخن هآیم از هزآر مترﮮ داد نمیزند.

د نیآے د خت رونه م ن. آدرس وب م رو عوض کردم میخواسم وبمو ببندم که دلم نیومد و نتونسم از اینجآ دل بکنم 3. آدرس به تمام دوستآی همیشگیم میدم و دوستآیی که کم سرمیزدن یآ اصن سر نمیزدن وفقط لینک بودن. اگه گ ذرشون به اینجآهآ خورد همین جآ وآسم کآمنت بذآرن تآ ایشآالله آدرس برآشون بذآرم شرمنده که برآی همه آدرس خودم الآن نمیذآرم .

Most recent journal entries recorded in RavenChild. Wednesday, November 19th, 2003. Ive had this one for 4 days straight now. Im going to get one thing straight. I should have known! .

آن دو چشم و دل سنگی که شدش دیوانه. مثل مادر دلت از برگ گل و نازک بود. خانه ام زیر دو دست تو بنا شد روزی. که لبت دست مرا مهمان کرد. شانه ات وسعت یک دریا را. محض جاری شدن اشکم داشت.

I think someone needs a hug. We leave in less hours then I thought! Oh lord, why do I depend on my agent to tell me shit! What was 14 hours has turned into three? I think someone needs a hug. I think someone needs a hug.