هزار بادۀ ناخورده در رگ تاک است. دلم میخواست آن معلمی که دنبالش میگردند من باشم. تا الان منتظر ماندم که خبر بدهند و حالا قانع شدم که من نیستم. پروانهای در دلم پر میزد که بالاخره اتفاق خوب کوچکی افتاده است و راهی است که میشود امتحانش کرد. جواب میدهم نمیدانم و دیگر نمیگویم که خستهام از آرزوهایی که با باد رفتند و هیچ وقت نیامدند.

داستان هاي زندگي يك زن. آخ خدا باورم نميشه هوا آفتابيه. پهن شدم جلوي پنجره روي مبل به افق خيره شدم در آرامش محض. اونايي كه هميشه افتاب دارن شايد نفهمن حرف منو و قدرشو ندونن. خيلي شادانم مثل خري در چمن. مثل كسي كه قله اي را فتح كرده كه نكرده ام. مثل كسي كه فنلاندي خيلي خوب حرف ميزنه كه نميزنم. مثل كسي كه خيلي موفقه كه نيستم. بوي بهاري كه نمياد مستم كرده. در تخيلات خودم خيلي همه چيم خوبه و شادانم.

اول که آمده بودم اینجا خیلی مقاومت کردم. شروع کردم به امتحان اسم های مختلف که بیشترشان انگلیسی بودند. توی کافه ها یا جاهای دیگر امتحانشان می کردم که ببینم می توانم باهاشون زندگی کنم یا نه.

Movies, Chocolate and Hot Tea. Things you cant tell just by looking at her. تغذیه پزشکی و رژیم های درمانی. خبرنامه کتاب های رایگان پارسی. دست نوشته های پری کاتب.

زن روزهای سخت پس از کودتا. چند بند در مورد من.