این وبلاگ جهت گزارش جلسات وفعالیت های انجمن علمی نجوم دبیرستان فرزانگان-نجف آباداست. بخش هایی که دراین وبلاگ مشاهده می کنید. ممنون ازخانم دلفاني بابت مطالب زيبايشان.

آداب و رسوم فرهنگ گویش بوشهر. باتوجه به اینکه استان بوشهر دارای تمدن و فرهنگی کهن است ولی هنوز برای مردم ایران ناشناخته تراز مردمان دیگر اقصی نقاط جهانست برآن شدم تا یافته ها و دانسته های خود و دیگر افراد باتجربه را درمورد استانم به رویت دوستان فرهنگ دوست درآورم.

صدای چرخاندن کلید است در قفل. کاری که ما بلدیم اما. سالهاست دور خودم میچرخم و. شمعی روشن کرده است انگار! سه شنبه 25 تیر 1392. پنجره را باز می کنم. کنار می آیم با خودم. این منم مهتاب قبله ام آسمان کعبه دعایم برگ های صحیفه نیایشم. نامه هایی به خداست این. مهتاب وجودم پر از نور امید نگاهم به وسعت نیمی از زمین دستم. پر از بخشش نور نور من.

چون ماه شبی میکشم از پنجره سر. توی اتوبوس ایستاده بودم کنار پنجره . به هوای اینکه وقتی اتوبوس حرکت کرد یه نسیم خنک به. صورتم بخوره و از این گرمایی که احساس میکردم مثل یه مایع لطیف به تنم ریخته میشه نجاتم. بده تو فکر گرما بودم که اتوبوس حرکت کرد اونقدر حواسم به این بود که صورتمو درجهتی بگیرم که. بیشترین خنکی رو حس کنه که اصلا متوجه نشدم کی اتوبوس حرکت میکرد و کی تو ایستگاه توقف. می کرد که یهو با یه صدایی به خودم اومدم و گرما از یادم رفت . صدای نق زدن یه بچه دو سه ساله! زنی که یه بچه به بغل داشت یه حرفایی .

Był wrzesień, ale pomimo tego pamiętam, że było bardzo ciepło. Miałam rozpuszczone włosy i kompletne nie pamiętam jak się ubrałam. Pamiętam tylko stres pomieszany z podekscytowaniem. Jacy oni będą? Widziałam tylko ich nazwiska, i imiona, ale nie ich twarze, nie ich charakter. Czy mnie polubią? A co jak nie? A co jak będę najbrzydsza? Moi drodzy kochani wszyscy, którzy to czytacie! Wszystkie te blogi, oprócz Oliwii, która ma wielki tal.