Date Range
Date Range
Date Range
تقریبا یک ساعتی میشه که از پروازشون میگذره. هوا به شدت بارونیه و این منو نگران میکنه! کلاس داشتم و نتونستم همراهشون برم فرودگاه. برخلاف خواست مامان که اصرار میکرد برم خونه ی مامان بزرگم من نرفتم. دوست دارم با خودم باشم. الان جلوی پنجره ایستادم و دارم به آسمون بارونی نگاه میکنم و ته دلم شور میزنه. با هر رعد و برقی حس میکنم. رشته ای داره تو دلم پاره میشه! چای ریختم. میخوام با یه شکلات تلخ بخورم و به هوای ابری فحش بدم! نم نمریز ریز.
حوصله شام پختن رو هم ندارم . دوست دارم الان پیش مامان بودم و دست پخت مامان رو میخوردم . آخه من چرا انقدر مامانی هستم . من مامانم رو میخوام . حوصله ی فوتبال دیدن رو دارم. الان هم میرم با همسرجان جلوی تلویزیون دراز بکشم و تخمه بشکنیم و فوتبال ایران رو ببینیم . تنها چیزی که تو این چند روزه حالم رو جا آورد برف بود.
به وبلاگ من خوش آمدید. قلب سبز من - شیما. از هر دری - قاصدک. لحظه ای با من باش - کاوه.
Ma vie, ma famille. Ma fille a eu 3 mois le 28 janvier je.
Ketika kami berjumpa untuk pertama kalinya,. Meski ku tau bahwa suatu saat kami akan berpisah juga. Ketika kami menghabiskan masa muda bersama,. Meski ku tau bahwa perlahan kami menjadi tua. Biar kenangan tentangnya tetap membekas dalam ingatan,. Tak peduli berapa kenangan baru akan terukir tanpa dirinya lagi. Biarkan bekas-bekas kehangatannya tetap terasa,. Tak peduli seberapa keras angin mencoba membawanya pergi.
Ooh i think they like me. Wednesday, January 10, 2007. Thursday, December 14, 2006.