این وبلاگ دیگه آپ نمیشه. لطفا بیاین به آدرس جدیدمون. لطفا لینک ما رو عوض کنید م. این روزا همه چیز یه حال و هوای دیگه داشت. مامان برام قصه کربلا رو تعریف کرد و توضیخ داد چرا همه مشکی می پوشن و عزاداری میکنن.

دندونم که ازش گفته بودم هفت سینی که مامان مری جون فقط به خاطر من چیده چند تا از عکسهایی که توی . هانیا به پیش دبستانی می رود. آخرین روز از ماه دوست داشتنی من و تولد.

ستایش دردونه ی مامان و بابا روز 19 اذر سال 1387 ساعت 9 صبح در بیمارستان پارسیان سعادت آباد تهران به دنیا اومد و یه دنیا عشق و شادی به زندگیه ما هدیه کرد. من و باباییش این وبلاگو براش درست کردیم. تا خاطراتش علاوه بر قلب ما. در اینجا هم ثبت بشه. یه مسافرت کوچولو و یه مسافر کوچولو . تولد بهترین بابای دنیا . خداحافظی با دیار چشم بادومی ها. عکسهای آتلیه دختر پاییزی ما .

پسر یا دختر مسئله این نیست. شنبه بیست و نهم بهمن 1390. گفته بودم داریم اسباب کشی می کنیم . تشریف بیارید خوشحال می شیم . فعلا در حال اسباب کشی هستیم . فقط اومدم بگم تولدت مبارک صبای عزیزم .