بی تو مهتاب شبی باز ار آن کوچه گذشتم. همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم. شوق دیدارتو لبریز شد از جام وجودم. شدم آن عاشق دیوانه که بودم. یادم آیدشبی با هم از آن کوچه گذشتیم. پرگشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم. ساعتی برلب آن جوی نشستیم. توهمه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. آسمان صاف و شب آرام. خوشه ماه فروریخته در آب. شاخه هادست بر آورده به مهتاب. شب و صحرا و گل و سنگ.

خوشبختی یعنی دیدن چیز های کوچک. آرزوی صد گناه و توبه من دارم. در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم! تا حالا شده . او خواست دل شما را میداند.

Lima, Peru hates me. I mean that more in the vein of the creators of. But that was before my iPhone was stolen.

Jueves, 12 de marzo de 2015. Llevaba mucho tiempo sin aparecer por aquí y vengo a contaros mi fin de semana en Málaga el Día de Andalucía. Mi hijo está estudiando allí y decidimos bajar a visitarlo y ya que hacía muy buen tiempo en Málaga pues mejor que mejor. Cuando llegamos a Málaga nos sorprendió la alegría con la que se vivía este día y quedamos en un chiringuito del Palo para comer espetos.