Kis Barátaim, a tavasz beköszöntése után a Húsvét ünnepe is eljött. A Bogyó és Babóca mesesorozat egy kis erdőben játszódik, szereplői erdei cimborák, apró bogárkák baráti közössége.

باز اومدم البته اگه کسی بیاد سراغم. بگذارد اين مشت زندگي را مصرف كنم.

سه چیز را نمی آفرید . تا هیچ گاه کسی از سر غرور به دروغ دم از عشق نزند. وگرنه هر ماهی مرده ای هم. می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند. من به بودنش نیازمند شدم. من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد. من او را دوست داشتم. وقتی که او تمام کرد. وقتی که او تمام شد. چه سخت است تنها متولد شدن. مثل تنها زندگی کردن است.

تا 1 ثانیه به آدرس اختصاصی وبلاگ منتقل می شوید. با توجه به اینکه این وبلاگ بیش از 3 ماه آپدیت نشده می بینم که هنوز بازدید خوبی داره و هر روز هم افراد جدید وارد وبلاگ می شند. اما دلیل اصلی برای زدن این پست این بود که می خوام این وبلاگ رو با مبلغی ناچیز به فروش برسونم تا هم وبلاگ آپدیت بشه و هم مدیری که پس از من مشخص میشه بتونه این وبلاگ رو سر و سامان بده.