Date Range
Date Range
Date Range
البته که انتروپوید همچنان باقیست! به پایان آمد این دفتر. باس برم یه دفتر دیگه بخرم مخشامو توش بنویسم. بالاخره شمارش معکوس به صفر رسید و وقت رفتن .
ديگه انقدر خبر بد بوده اين چند وقت كه اين يكي خيلي عجيب نيست. مرثيه سرايي براي وبلاگ از دست رفته هم ديگه تكراري شده. فقط اينكه تا وقتي اينجا فيلتر باشه پست جديدي نمي نويسم. شايد رفتم جاي ديگه كه باز خبر مي دم. من مي دونم چجوري مي ميرم. هدفون تو گوشم يه ماشين بي هوا زيرم مي كنه.
امروز برای اولین بار به این نتیجه رسیدم که اسم مناسبی برای این وبلاگ گذاشتم. در سیاهی شب سرما را ها کن.
ماجراهای نگاری که به مکتب رفت وخط نوشت. دوستان عزیز و خوانندگان گرامی! این وبلاگ برای همیشه تعطیل شد. نویسنده ی این وبلاگ از آشنایی با شما بسیار خوشبخت شد و سعی کرد از دل و جان برای وبلاگش مایه بگذارد اما حیف که دست روزگار آن دو را از هم جدا کرد. باشد که همیشه به نیکی از این وبلاگ و نویسنده ی آن یاد کنید. نوشته شده در پنجشنبه 25 شهریور1389ساعت 23 توسط نگار.
سکوت من نشانه ی هرچیزی می تواند باشد جز رضایت.
How to Think of Universe Materialistically and still dematerialize it. Matter is not simply like the steel of which the spring is made; it is like the coiled spring in which the latent power of movement is stored.
گیس ب ر ی د گ ی های یک بی حیا. و آن گاه که همه ی گیس ها کنده شد . البته این اواخر رابطه مون زیاد مثه قبل نبود ولی خب به هر حال من همیشه با خوندن وبلاگش عشق میکردم! به شما هم توصیه میکنم عشق کنید! یه دختر با انگیزه و با انرژی و موفق! همیشه وقتی وارد وبلاگش میشی و نوشته هاشو میخونی کلی انرژی میگیری و کیف میکنی! ینی حرفاش شبیه آهنگایه انرژی زد بازی بود برا من! اون اول اولش که اصن متن وبلاگشو نخونده بودم اسمش جذبم کرد! برا اینکه من 4سال پیش شدم هوویه یه دختری به اسم سایه! اصن واسه همین علاقه م بش شدم هووش! .
به روايتي هزاران شب پيش حوالی صبحی بهاری و طولاني متولد شدهام . مادرم مي گويد چشمانم را كه باز كرده ام اولين آبي پاكي كه ديده ام آسمان تهران بوده است . فعلا روزگار را با نام مدرس کامپیوتر و کارگردان تئاتر مي گذرانم و در فكرم. خلاصه اينکه پسر خوبي نيستم اما با داشتن دوستان گلي مثل شما بي نهايت خوشبخت . مردی که به راستی نادر بود. دلم برای کسی تنگ است.
حرفایی که یه دختر هیچوقت به زبون نمیاره. هیچکس خونه نیست یعنی هست ولی من تنهام. تو اتاق تاریک و شلوغ پلوغم تنها کاری که دارم خواب و خواب و خواب کمی نرمش و مطالعه است. غذا و آبی هم نخوردم. کم کم دارم ضعف می کنم ولی بیشتر تو دیروزهایم غصه دارم. و حالا عروس نخجوان باز گذشته رو تو سرم می کوبه. که ای کاش فکر نمی کردم نجابت تو سکوته.
Wednesday, October 16, 2013. We spend Sunday at the Science Museum and Planetarium to celebrate. The kid LOVES space! On Tuesday, after hockey practice, we hosted his Mission team, and a few other hockey friends, for some pizza and cake. It was a great time and nice to spend time with the amazing friends we have made over the last 8 years. Here are a few pictures and video of the big birthday! Planetarium and Science Center. Josie at the pool! .