قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن. پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ. كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم. نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی۱۳۸۹ساعت توسط امیر. عشق به من فرمان داد. فرمان داده که به تو فکر کنم روز و شب زیر لبم اسم تو را ذکر کنم دوستم داشته باش. من به ان می ارزم که به من تکیه کنی گل اطمینان را تو به من هدیه کنی. من به ان می ارزم که به من تکیه کنی گل اطمینان را تو به من هدیه کنی. نوشته شده در سه شنبه ۳۰ شهریور۱۳۸۹ساعت توسط امیر. اینو یکی از دوستانم گفت. عشق آن سفر بزرگ! .

Forgot Password or Username? Deviant for 4 Years. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.

Miércoles, 25 de mayo de 2011. Solo se torno real cuando volteamos para mirar la fotografía que traspaso, cual Houdini, el cristal, para así mezclarse con los ajenos fantasmas y reflejos que no miraban pero lo hacian de reojo. Vida Mia, estaba ahi, Vida mia, Vida Mia, Vida Mia. dejaba de sonar solo cuando su beso y su risa se mezclaban con mis dientes fríos, pero bastaba con que alejara su aliento del mio y tomara mi mano y Vida Mia estaba ahi nuevamente.

Descendre en enfer, visiter ses couloirs. Ces bouts de ma vie passés dans des trous noirs. Nos douceurs ressemblent à des menaces.