خون انگشتان من است این احساس روی کاغذ. بدم اما گرفتار تو هستم. مویرگ های ذهن ام را قفل میکنم تا کمیل افکار ام رام شود. بوی ندبه ات باز مست ام میکند. ودوباره جان میگیرد رودخانه روی گونه هایم. این بار غم دنیا را در برابر غم تو حقیر میبنم. متی ترانا ونراک پروانه پر سوخته دلم را بیشتر اتش میزند. حیران دنیایی میشوم که نو را فراموش کرده. دلم را به اندوه های دلت گره میزنم وصبر دنیایی ام قامت میکشد.

یا به دنبالش جدایی ها نبود. یا مرا بااو نمیکردی آشنا. یا مرا ازاو نمیکردی جدا. دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم ! که این فاصله ی کوتاه بین لبخند و اشک.

Buah jatuh tak jauh dari pohonnya,. begitu komentar sang bunda begitu saya dgn gesit dan genitnya komentar paling awal . Laluseperti biasa hati kecil saya berbisik sedikit berteriak. Yahkeponakanku yang kesekian dari saudara yg kesekian pula.

Abonne-toi à mon blog! Poster sur mon blog.