پای پنجره نشستم کوچه خاکستری باز من چه دلتنگتم امروز. بعد از یه ماه بی خبری و فکرو خیال به گوشیم زنگ زد داشتم از اینکه بعد از این همه مدت اسمشو رو صفحه گوشیم میدیدم بال در میاوردم با اشتیاق جواب دادم فکر کردم میخواد دوباره برگرده فکر کردم اونم مثل من نتونسته فراموشم کنه فکر کردم.

ღ ღ تپش قلبم براي توღ ღ.

تو بر نمی گردی همین! همیشه دور بودن به معنای فراموشی. غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق. یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق. بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار. اشک میریزه از دو چشمش مثل بارون وقت دیدار. رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی. آخه من تو رو می خواستم اون نجیب خوب و پاکو. تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود.

Tuesday, July 13, 2010. Was reading through my written entries over these years. And I guess the most grateful thing in my life here in KL is when I get to meet these bunch of peeps. We have been through thick and thin together. endure happiness and hardships together. Most of all I love my girls.