Monday, June 2, 2008. Who knows, with how young me and dad look, we may blend in with the rest of the cub scouts. Sunday, May 11, 2008. This is a story made by a friend, most of you who read this will know him. For this is the first part of. Wednesday, April 30, 2008. Me and my companion Elder Alcabaza. Time to eat the tree.

جوانی با چاقو وارد مسجد شد . دوستدار تو به سعادت تو می اندیشد حال آنکه عاشق تو به داشتن تو . چه میخواهی تو از جانم.

Forgot Password or Username? Is really bad at doing things. Is really bad at doing things. By moving, adding and personalizing widgets.

پ س ر ب لا د פ م ل ناق لا. من بااااااازم اوووومدم اما دیگه اینجا نیستم منو میتووووونین. تووووی وب عاشقانه ام پیدام کنیییییییییییییییییییییین. ببين رفيق اينجا ماله منه و تو مهمونی. بخون حال کن نظر بده برو. اگه بی جنبه ای اصلا نيا تو بپيچ خوشحال شيم. کامنت خصوصی نذار که عمومی ميشه ضايع ميشی. اينجا قر دادن ممنوعه من ابرو دارم. ديگه يادم نمياد پس برو حال کن.

دل ن وشتہ هاے یه دختر خردادی. آسمان هم که باشی بغلت خواهم کرد. همه در گوشه ی تنهایی من جا دارند. شنبه بیست و سوم آذر 1392. جمعه بیست و دوم آذر 1392. پنجشنبه بیست و یکم آذر 1392. دختره اومده بود عکاسی عکس بگیره این بنده خدا عکاسه هرکار میکرد. نمیتونست این دختر رو با کیلیپسش تو کادر دوربین جا بده. بنده خدا آخر مجبور شد دوربین و پایه اینا رو یه نیم متر ببره عقبتر.