همسرم برام سبدگل فرستاد محل کارم. دوست داشتم اینو ثبت کنم تو خاطراتم. نوشته شده در ساعت توسط بی حوصله. خودی که چندسالی هست گمش کردم. کجا گمت کردم تو این شب جاری. هنوز خوشبینی به سبزی فردا. کجا گمت کردم کجای این دنیا. ما اهل هم بودیم هم شب و هم فانوس. به یاد خودم گوش دادم.

کامنت ها غیر فعاله و لینک ارتباط با تورنادو را هم حذف کردم,تا تیر ماه نیستم, ولی کماکان دوستون دارم. 1391 - حوصلهی عجیبی دارم که فانتالیزا که هیچ, خانم خالقیان هم حیرانمه. خانم خالقیان مسئول یکی از آزمایشگاه ها. ما برقیا کارمون اینه که وقتی یه مداری بهمون دادن, یا خودمون طراحی کردیم, اول با نرم افزارهای ذیربط شبیه سازی کنیم, بعدش رو یه همچین بردی پیاده کنیم و. حالا اگه جواب گرفتیم, در صورت نیاز پی سی بی بزنیم که لحیم کاری و اینا مربوط به همین پی سی بیه.

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺜﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜﻞ ﺑﻬﻤﻦ , ﻣﺜﻞ ﺍﺳﻔﻨﺪ. ﺍﻣﯿﺪﻡ ﺯﯾﺮ ﺑﻬﻤﻦ ﺳﺮﺩ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓﻦ ﺷﺪﻩ . ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘنی ﻏﻤﮕﯿﻦ. ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭘ ﺮ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗﻢ . از این به بعد به مخلوقاتت. هیچ کس را نمی فهمد. به خاطر بسپار ! .