به بهار نرسیده سایه رفت. و انتظار تلاقی اش هم. ندانستی از کجا به کجا می روی. و تو ندیدی و رفتی. دردهای دلم بعد از رفتنت. ندانستن هایت بسی گران تر است. نگفته هایم بشتر از گفته هایم است. هنوز قرارمان در آن تلاقی انتظار سایه ندیده. بی هیچ شائبه ای انتظارت می کشد دلم. حالا این تو و این هم بهار پیشرو. درست است که مردی مرد می خواهد. اما فکر می کردم برای دیگران نامردی است. می رسد پاییز و تو.

چقدر به آن ها علاقه و نیاز داری. و ترک نفس برای زبونان ساده نیست. روزهای گرمت به سردی گذشت .

Bonjour pour seu ki aime les bakugan se blo en consegré que au bakugan. Abonne-toi à mon blog! Vidéo des nouveux bakugan. Ajouter cette vidéo à mon blog.

بانوی باکرامت شهیده گمنام باب الحوائج حضرت ام کلثوم صلوات الله علیها. زهراتومگر چند دختر داری که پنهان شده نا ام کلثوم کبری چرا. بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسید. و ابن ملجم و یارانش بمسجد آمده و منتظر ورود على علیه السلام شدند. مقارن ورود ابن ملجم بكوفه على علیه السلام نیز جسته و گریخته از شهادت. خود خبر میداد حتى در یكى از روزهاى ماه رمضان كه بالاى منبر بود دست. بمحاسن شریفش كشید و فرمود شقىترین مردم این مویها را با خون سر من. ام كلثوم صلوات الله علیها.