قصه های دلتنگی سرزمین بی بهار! تو را نگاه میکنم. که خفته ای کنار من. پس از تمام اظطراب عذاب و انتظار من. هیچ چیز دیگر مثل قبل نیست. تاریخ دوشنبه سیزدهم خرداد 1392. تاریخ یکشنبه دوازدهم خرداد 1392. خیلی سخت است وقتی بدانی او کجای زندگی توست. ولی ندانی تو کجای زندگی او هستی. من به بودنش نیازمند شدم. من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد. من او را دوست داشتم.

نم نم بیا به سمت قراری که در من است از امتداد خیس درختان که آمدی. کاخ همه شاهان جهان را که بگردی . دربار کسی پنجره فولاد ندارد. خبرم رسید امشب که نگار خواهی آمد. سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد. غم و قصه فراقت بکشد چنان که دانم. اگرم چو بخت روزی به کنار خواهی آمد.

سلام به همه ی دوستای خوبم. عزیزای دلم اگه از ولاگم خوشتون اومده میشه خواهش کنم. روی لوگوی زیر کلیک کنید. و به وبلاگم امتیاز بدین. خیلی ازتون ممنونم دوستون دارم خیلی زیاد. اگر دنیای ما دنیای سنگ است. بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است.

من صاحب آرزویی باشم که شیرینی تعبیرش. من از تو هیچ نمیخواهم. فقط به کسی که عاشقانه دوستت دارد. بگو حلالم کند اگر شب ها هنوز. ارزان تر از این حرف ها بود. لعنتی برای داشتنش لازم نبود مرا به هیچ بفروشی. ﻋﺎﺷﻖ دختری ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺵ ﺑﺪﻩ. این هفته به کی قول دادی که تا همیشه باهاش.

BienvenidO en el blOgO del trizO. mikO! BOn, pOur être plus serieux, vOici le blOug de JérÔme and Elisa, meilleurs amis depuis. Abonne-toi à mon blog! .