Date Range
Date Range
Date Range
Sunday, October 21, 2007. We have been really busy at our place, I guess. I know, it sucks. Wednesday, July 25, 2007. I had a really good day today! Today was the first day in ages my mommy worked at home for much of the day.
فرشته کوچولوئي که با خودش همه خوبیها را آورد. 8 تیر 1390 تولد پسرم. بهترین روز زندگی من و بابات. روز ۷ تیر ۱۳۹۰ وقت معاینه داشتم آخه ماه آخر هفته ای یکبار باید معاینه میشدم. بی خبر از تمام دنیا با بابا رفتیم بیمارستان وقتی خانم دکتر آزمایشم را دید گفت فورا باید بستری بشی چون توی آزمایشت نشون داده که پروتئین دفع میکنی. اما من کلی کار انجام نداده داشتم به دکتر گفتم کی باید بستری بشم. ساعت ۸ شب رفتیم بیمارستان برای پذیرش. یک ساعت دوم در استخر با ن.
اون چیزی که تو ذهنم دارم واسه ایندم خیلی سخته خیلییییی. امشب نا امید شدم گفتم جهنم ولی خب دلم اون شرایط رو میخواد مساله ااصلا عشق واین حرفا نیست. خودت باعث شدی امشب حرفایی رو بزنم که نباید میزدم با اینکه اینقدر گفتم خیلی جاها رو نگفتم خیلی سعی کردم مراعات کنم خیلیییی بیشتر از چیزی که فکرشو کنی. میدونی حس الانمو خیلی وقت بود نداشتم مرسی که باز اینهمه حس بد رو بهم تزریق کردی که من دستمو جلو دهنم بگیرم که هق هق گریم بیرون نره. اصلا نمیدونم چی بنویسم فق.
Dècouvrez les dingues du 16 et je vous souhaite une bone visite et èssèyè de me dècrire je vou dèfi de le faire si vou ète capable et èxprimez vousfranchement.
Domingo, 13 de outubro de 2013. Uma das coisas mais imp.