Date Range
Date Range
Date Range
خواستم بیام و بگم که ما خوبیم. این شیطون بلا هم خوبه و از دیر آپ کردن وبلاگ نگران نباشین. از این همه مهربونیتون ممنونم. یه مشکلاتی واسم بوجود اومده که اصلا وقت آپ کردن وبلاگ رو ندارم. بعدا که بزرگ شدم همه کامنت های مهربونتون رو میخونم. روزی که این وبلاگ رو با ذوق و. شوق درست میکردم فکر نمیکردم شاید روزی stop بخوره. اما مشکلات همه چی رو تغییر میده. و به این نتیجه رسیدم. خواستم از نگرانی درتون بیارم اما بدتر کردم .
امروز صبح که داشت صبحانه میخورد گفت آقامون گفته وسایل نظافت بیارید کلاس رو تمیز کنیم. بهش چند تا دستمال تمیزکاری و دستکش یک بار مصرف دادم. یه کم اسپری شیشه شوی داشتیم اونو بهش دادم و توی جای مایع ظرفشویی آب و پودر و شامپو فرش قاطی کردم و دادم برد. قراره کلاسشون رو تمیز کنن. از این کار معلمشون خوشم اومد. بعد که داشت کفش میپوشید نزدیک .
من 30 خرداد85 با چشمهای باز و کنجکاو به دنیا اومدم توی یه خانواده شاد و پر امید زندگی می کنم. سلامبهتره که از ملامت کردن خودم بابت اینهمه سهل انگاری در ثبت روزهای خوب زندگی سپهر شیرین بگذرم که هیچ فایده ای نداره و از امروز دوباره شروع کنم. امیدوارم که پسری خودش زودتر بتونه وبلاگش رو دستش بگیره. سپهر ما در کمال آرامش داره بزرگ می شه. امسال می ره کلاس سوم و خوشحالم که تا حالا توی درسهاش موفق بوده. یه گزارش کوتاه از روزهایی که گذشت وثبت نشد می گذارم. چند وقت پیش مریم .
وقتی پسرکم به دنیا اومد اون شد حسنی و من شدم خانوم حنا و دیگه این اسم شد اسم مستعار من. به پايان آمد اين دفتر. درسي كه با بارداري سام شروع شد با تولد ياس تموم شد. ديروز بالاخره از پايان نامه ام دفاع كردم اما حكايت همچنان باقيست! Links to this post. من يه مامانم كه دو تا فرشته داره. تو همون ماه هفت بود كه يه روز خيلي اتفاقي با يه جستجوي ساده به فارسي تو گوگل يكي دو تا مقاله پيدا.
خیلی وقته که نیومدم چراش رو خودم هم نمیدونم . امیدوارم من و وبلاگم با هم اشتی کنیم. اندر احوالات پسر گلم بگم که حسابی برای خودش مردی شده. تو کارهای خونه خیلی بهم کمک میکنه تازه مرتب پایین میره و به باباجون و مادر جونش هم کمک میکنه. همچنان مهد نمیره و هیچ علاقه ای به اموزش دیدن نداره کافیه بهش بگی بیا تا فلان چیز رو یادت بدم اصلا هیچ استقبالی نمیکنه. پیشرفتش در مداحی همچنان ادامه داره و بیشتر تایم بازیشو میکروفن دستش هست و مداحی میکنه.
الیانا شیطون بلای خونه ما. امیر حسین و عمه نازش. امیر علی و مامانش نازنین. بردیا عسل مامان هانی بابا. پارمیدا و آمیتیس و مامان سحر. پویا عسل مامان و بابا.
یه دنیا دلم براتون تنگ شده ه ه ه . دوستای گلم من جمعه برمیگردم ایران . اروینم کلی بزرگ شده و دیگه کلی حرف میزنه و شیرین زبونی میکنه. ظ توسط مامی یه هدیه . تخم کن تا من بیام. بچه ها وقتی شروع به حرف زدن میکنن. خیلی با نمک میشن . ما مامانا این وقتا میخوایم از ذوق بچه هامونو له کنیم. میگه تشنگمو بدین میخوام برم اگل بکشم.
من آریانا کوچولو هستم که در دومین روز از سومین ماه فصل بهار بدنیا اومدم. یکی از جاذبه های اصلی کشور مالزی است. تپه ای بلند که با کوه های اطرافش احاطه شده است. دیدن جزیره از بالای کوه با دوربین. بچه های مدرسه ای جزیره. تو گرمای جزیره بستنی خوشمزه مک دونالد واقعا میچسبه. مالزی نامه گنتینگ و معبد. اینجا چشمامم رو بستم تا وقتی رسیدم به پارک بازی باز کنم. خوب اینجا هم که دیگه رفتم سراغ بازی هر بازی رو 10 بار دیگه.
Time to stop and smell the flowers. Play dates in the park. She goes down the slides, goes up and down the steps, climbs up and down the ladders. She is such a big girl. Daddy comes home from work. The last two years Luke has played, he has played t-ball. The boys both have their open.
Saturday, February 22, 2014. Because We Wait for You.